تایپ نوشته های نا گفته

حرفهایی ناگفته ؛ واگویه های نا گفته

تایپ نوشته های نا گفته

حرفهایی ناگفته ؛ واگویه های نا گفته

بسم الله الرحمن الرحیم


چند شب پیش رجب آمده بود ، آنقدر نرم و بی سر و صدا اومد که اصلا متوجه اومدنش نشدم. یعنی کلا این چند وقته متوجه خیلی چیزا نیستم ، این امتحانات آخر ترم هم که ماشاء الله ...
نه اینکه من تو طول سال برای درس خوندن سر از پا نمی شناسم !!...
این چند روزه هم دیگه خودمو کشتم ...
بگذریم از رجب میگفتم ؛
میگن ماه منیر خداست ؛...
منم چه توقعاتی دارما ! یکی می خواد به من بگه خداییش تو این چند وقته و چند ماه چقدر حواست به خدا بوده که حالا می خوایی حواست به رجب و اومدنش باشه ؟!؟

کلا چند وقتیه کلی با خودم یا شاید هم نمی دونم با چی درگیرم .
بی حوصله همه چی ؛اینکه تصمیم گرفتم بنویسم ، اونم وبلاگ نتیجه همین اوضاع قاراش میش ذهنیه ...

امشب شروع شد ؛ رجب که اومده میگن شب اول جمعه آرزوهای زمینی ها را می بره پیش خدا ؛ حتی آرزوی اونهایی که آسمونی هستند را هم میبره ...
خوبه بازم جای امیدی باقیه ؛ نا سلامتی ماه منیر خداست که آرزوها رو واسطه میشه .
اصلش رو هم که بخوایی بدونی (و بدونم) همه ش زیر سر خود خداس
دوباره دلش برای یه عده از بنده هاش ...
بنده که نمیشه گفت
بندِ خداییم خیلی هامون {اینم از وجه تسمیه نام نویسنده :) }
آره دلش برای اینجور آدما تنگ شده یه بهونه ای جور کرده که دوباره برگردن ...
ولی کو مشتری ؟!!؟
خداییش ما ها هم شتری نیستیم
وگرنه کی به این قیمتا حاضر این جنس بلنجر را بخره ؟! (مخاصب این خط نویسنده است ، خوانندگان ادامه دهند ...)
من ...
برای برگشت من ؟!؟
خدایا خودمونیم ، من یکی اینقدر این مسیر رو اومدم و نیم راه سر و ته کردم که دیگه سرم داره گیج میره !


دلم خیلی بهونه داره
بهونه تو و خیلی چیزهای دیگه که اینجا نمیشه گفت و نوشت
بهونه خیلی چیزا که خودت بهتر از هر کسی می دونی
و می دونم هم که می دونی !..
اما یه جورایی توی حکمتت موندم ؛ مخم درجا می زنه !!!
اینکه این چیزا را که دم دستم نذاشتی و بهم ندادی هزار و یه دلیل و حکمت داره ، قبول
اینکه جا خالیش توی بسط گسترده عدل و رحمتت گم نمیشه ، درست
اما آقایی
مهربون
سرور
سالار
خدا ...............
کرمت رو شکر یه سوال
با این همه چرا قا قا لی لی  ما رو لا اقل ندادی
دل وامونده منو این جور تو خماری گذاشتی
ذهنمون رو پرشون و درمونده خیلی حرفا گذاشتی
لا اقل یه قا قا لی لی می دادی دستمون که اینقدر بی تابی نکنم
خودت خبر داری چی می گذره
راستشو بخوای خودمم نمی دونم این  قا قا لی لی  چیه یا قراره چی باشه
اما اینقدر می دونم که ....
اینقدر می دونم که ....
...
که هیچی نمی دونم ؛ که من یکی از حکمت کارهات زیاد که چه عرض کنم ، اصلا سر در نیاوردم
خلاصه بسه دیگه این همه ننه منم غریبم بازی
خدایا فقط همین قدر بگم خودت که همه اینا رو خبر داری
هوامو داشته باش
یهو ولم نکنی به حال خودم
جای دوری نمی رم ؛ همین دور و برم ؛ یعنی جایی ندارم که برم ؛ فقط قربونت برم یه کاری کن زود برگردم ؛ اما این دفعه یه جوری باشه برگشتم دیگه ول نکنم برم .........

امشب دوتا آرزومو فقط و فقط با خودت میگم ....
بعد نماز ...

 

ادعونی استجب لکم (لیله الرغائب)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد